نقد فیلم گودزیلا منهای یک؛ بازگشت هیولای کهن به ریشه های ترسناک خود

به گزارش مجله یافان، در دنیای سینمای امروز که فیلم های ابرقهرمانی و اکشن سنگین با بودجه های نجومی حرف اول را می زنند، گاهی فیلم هایی ساده و بی آلایش از میان این همه سروصدا سربلند می نمایند و یادآور ریشه های اصیل سینما می شوند. «گودزیلا منهای یک» اثر تازه کارگردان ژاپنی تاکاشی یامازاکی، یکی از همین موارد نادر است که با بودجه ای اندک اما با قلبی سرشار از عشق به سینما، پرده از چهره ای دیگر از این هیولای افسانه ای برمی دارد.

نقد فیلم گودزیلا منهای یک؛ بازگشت هیولای کهن به ریشه های ترسناک خود

در دورانی که بودجه پروژه های هالیوودی به مرز 450 میلیون دلار رسیده است (جنگ ستارگان: نیرو برمی خیزد)، قهرمانان سینمایی هیچ نقطه ضعفی ندارند (کاپیتان مارول) و فیلمنامه ها را گویی بچه ها خردسال می نویسند (فست اکس)، تاکاشی یامازاکی با بودجه ای ناچیز فیلمی بی ادعا ساخته است که با بزرگترین آثار بلاک باستری سال های اخیر رقابت می نماید. نقد فیلم گودزیلا منهای یک (Godzilla Minus One) را در این مطلب می خوانید.

گودزیلا پدیده شگفت انگیزی است، هیولایی که شاید در فرهنگ عامه ژاپن جایگاه ویژه ای داشته باشد اما نیازی نیست که ژاپنی باشید تا آن را درک کنید. چیزی که گودزیلا را از نمونه های مشابه متمایز می نماید این است که با اهداف معینی خلق شد و آن اهداف حتی امروز هم در آن نمود دارند. این هیولا تجسم عینی ترس های یک ملت بود؛ هنگامی که آمریکا با مرد چاق و پسر کوچک، هیروشیما و ناگاساکی را از صفحه روزگار حذف کرد، به ژاپن شوک غیرمنتظره ای وارد شد و زندگی مردمان این کشور با تروما، پارانویا و ترس پیوند خورد. آن ها چگونه می توانستند به زندگی عادی بازگردند وقتی سایه سیاه بمب اتم بر سرشان سنگینی می کرد؟ گودزیلا یک یادآوری بود، هیولایی که نتیجه مستقیم آزمایشات هسته ای آمریکا است و حالا می خواهد از ژاپن انتقام بگیرد؛ موجودی که می تواند در یک چشم بهم زدن -با یک غرش ترسناک- توکیو را هم به سرنوشت هیروشیما و ناگاساکی دچار کند.

و ما از هرآنچه که تا به امروز ندیده ایم وحشت داریم؛ بنابراین بدیهی بود که گودزیلا از هر نظر وحشتناک باشد، موجودی ناشناخته که آمده است تا همه چیز را ویران کند. علاوه بر این، گودزیلا پیغامی تاثیرگذار برای بازماندگان جنگ بود، یک پیغام امیدبخش که نباید تسلیم شد و می توان همه چیز را از نو ساخت. کاری که ژاپن انجام داد، و اگر ادعا کنیم که گودزیلا در این مسیر تاثیرگذار بوده است، پُربیراه نگفته ایم، کشوری که چند دهه قبل از صفر هم عبور کرد و به منهای یک رسید، حالا یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا است و در حوزه دانش و فناوری حرف های زیادی برای گفتن دارد؛ آن ها پایان گودزیلا را شکست دادند.

گودزیلا در دهه 70 میلادی، به تدریج از یک هیولای انتقام جو به یک قهرمان تبدیل شد و نسخه های اخیر هالیوودی هم برداشتی قهرمانانه از آن ارائه می دهند اما گودزیلا منهای یک در حقیقت ادامه دهنده مسیر نسخه های کلاسیک دهه 50 میلادی و همین طور بازخیز گودزیلا (Shin Godzilla) است، نسخه لایواکشن ژاپنی که سال 2016 روی پرده رفت اما در سطح دنیای چندان دیده نشد. آن فیلم ضمن اینکه ابعاد ترسناک این هیولا را بار دیگر در کانون توجه قرار می داد، از سیاست های دولت ژاپن انتقاد می کرد، به ویژه فاجعه اتمی فوکوشیما که دستاورد خود ژاپن بود و اشاره به این حقیقت تلخ که حالا ژاپن فرق چندانی با دشمنان سابقش ندارد. به همین منوال، گودزیلا منهای یک هم رویکردی انتقادی به دولت ژاپن دارد که از این نظر باید آن را تحسین کرد. آسان بود که توهو یک فیلم پروپاگاندایی بسازد و ژاپن را قربانی نشان دهد اما این کار را انجام نمی دهد. البته ملی گرایی ژاپنی حضور کم رنگی در قصه دارد اما دنیا شمول عرضه می شود، در نتیجه، آن حس اتحاد و همدلی برای هر نوع مخاطبی -از هر جای دنیا- قابل درک است.

هشدار: در نقد فیلم گودزیلا منهای یک خطر لو رفتن داستان وجود دارد

وجه انتقادی فیلم از همان بخش افتتاحیه واضح است؛ جایی که شیکیشیما (ریونوسوکه کامیکی)، یک خلبان کامی کازه، چون نمی خواهد بمیرد، به عمد در جزیره اودو فرود می آید تا برای خودش زمان بخرد. شیکیشیما در مخمصه دردناکی گرفتار شده است زیرا از مرگ وحشت دارد، یک ترس منطقی اما چه می توان کرد؟ کامی کازه شاید یکی از احمقانه ترین تاکتیک های نظامی تاریخ باشد زیرا نه تنها هزاران آدم بی گناه و نگون بخت -که حتی آموزش نظامی ندیده بودند- را به کشتن داد، بلکه کمتر از 20 درصد این حملات نتیجه بخش بود. این عملیات به شکل طراحی می شدند که بازگشتی در کار نباشد، بنابراین اگر با شانس و اقبال، یک خلبان کامی کازه جان سالم به در می برد، مایه شرمسازی بود و جامعه به او طور دیگری نگاه می کرد.

گودزیلا منهای یک از همین ابتدا معین می نماید که در کنار تفریح، حرف های مهمی هم برای گفتن دارد. برخلاف آثار بلاک باستری هالیوودی که علاقه ای به سیاست و تاریخ نشان نمی دهند، تاکاشی یامازاکی نه تنها ابعاد سیاسی-اجتماعی قصه اصلی گودزیلا را به شکلی مدرن بازآفرینی و سیاست های غلط کشورش را نقد می نماید بلکه یک قهرمان کلاسیک را هم در کانون توجه قرار می دهد. قهرمانی که نقطه ضعف دارد، شکست ناپذیر نیست، و باید یک مسیری را طی کند تا به آن درجه برسد. آینده شیکیشیما معین است، او باید مرگ را در آغوش بگیرد، کاری که آسان نیست، و با ورود هیولایی که محلی ها آن را گودزیلا خطاب می نمایند، شرایط سخت تر هم می شود. همه مکانیک های جزیره -جز یک نفر- کشته می شوند و شیکیشیما خود را مقصر می داند، اگر شلیک می کرد شاید می توانست نجاتشان دهد اما خون به مغزش نرسید، ناگهان بی حرکت ایستاد و مرگ آن ها را نظاره کرد. مرگ یا زندگی، برای شیکیشیما هر دو به یک مقدار کابوس وار هستند.

اولین مواجهه قهرمان با پادشاه هیولاها چند نمای خوب دارد، خصوصا یکی دو نمای سربالا (low angle) که ابهت گودزیلا را نشان می دهد اما این بخش ها از نظر جلوه های ویژه بی نقص نیستند (که با توجه به بودجه کوچک فیلم قابل درک است، خوشبختانه کیفیت جلوه های ویژه در ادامه بهبود پیدا می نماید) و شاید بهتر بود که تاکاشی یامازاکی از نشان دادن این هیولا به طور کامل خودداری می کرد، به هر حال اگر ما از همان ابتدا گودزیلا را به وضوح نمی دیدیم، مرموزتر و ترسناک تر جلوه می کرد، کاری که گرث ادواردز در نسخه 2014 آن را به درستی انجام داد. در هر صورت، رویکرد فیلمساز جالب است زیرا اولا به ما نشان می دهد که گودزیلا همان طراحی کلاسیکش را دارد (که شاید حالا کمی بامزه و منسوخ به نظر برسد اما وفاداری سازندگان قابل اعتنا است) و دوم اینکه به انسان ها ترحمی نشان نخواهد داد، این هیولا قرار نیست یک قهرمان باشد.

فیلم سپس به یک درام انسانی خالص تبدیل می شود، تا حدی که گودزیلا به حاشیه می رود. مخاطبان، فیلم های هیولایی را دیدن می نمایند زیرا می خواهند نبرد هیولاها و خرابی هایی که به بار می آورند را ببینند اما این نوع نگاه در گذر زمان به این علت ایجاد شد که شخصیت های انسانی اغلب جذابیت خاصی نداشتند یا در جریان رویدادها تاثیرگذار نبودند. تاکاشی یامازاکی اینجا قصد مبارزه با این دیدگاه ها را دارد، او می خواهد ما به این آدم ها اهمیت دهیم، نگرانشان شویم و دردهایشان را حس کنیم؛ خوشبختانه او کاملا به هدف خود می رسد. ما با شیکیشیما همذات پندری می کنیم، مرد شکست خورده ای که احساس شرم می نماید و به تروما دچار است، هر شب کابوس می بیند و با اینکه شرایط مهیا است تا بهتر زندگی کند اما خود را سزاوار چنین چیزی نمی بیند، تا اینکه در نهایت فرصت رسیدن به رستگاری را پیدا می نماید.

با اینکه 40 دقیقه طول می کشد تا سکانس اکشن بعدی از راه برسد اما با تشکر از یک قصه خوب و پرداخت مناسب شخصیت ها، فیلم کسل نماینده نمی شود و البته وقتی که گودزیلا بازمی شود، شما را راضی می نماید و قدم گذاشتن آن به توکیو را باید برترین ست پیس اکشن گودزیلا منهای یک بدانیم. تاکاشی یامازاکی احتمالا بخش زیادی از بودجه فیلم را خرج تخریب توکیو نموده و گودزیلا در این سکانس ها فوق العاده از آب درآمده است، فیلم شاید از عناصر ترسناک بهره نبرد اما حتی تصور اینکه یک هیولای بزرگ الجثه در شهر قدم بزند و هزاران آدم را زیر پا له کند، اضطراب آور است. و برای هواداران قدیمی، امکان ندارد که آن تم کلاسیک مشهور گودزیلا را بشنوید و مو بر تن تان سیخ نشود.

نکات مثبت

  • توجه ویژه فیلمساز به ابعاد انسانی قصه
  • وفاداری به طراحی کلاسیک گودزیلا
  • سکانس های اکشن قابل قبول با توجه به محدودیت بودجه
  • درون مایه انتقادی و خرده پیرنگ های قابل تأمل سیاسی

نکات منفی

  • ضعف جلوه های ویژه در بعضی نماها مشهود است

فیلم در بخش های پایانی نمی تواند آن هیجان حمله گودزیلا به توکیو را تکرار کند اما حداقل ایده هوشمندانه ای دارد که تقریبا به بازخیز گودزیلا نزدیک است، آنجا برای شکست دادن گودزیلا تصمیم می گیرند که او را منجمد نمایند و اینجا هم تقریبا ایده همین است، اینکه گودزیلا را به اعماق اقیانوس بفرستند تا تحت فشار شدید و سردی آب قرار بگیرد و به اصطلاح غرق شود. گودزیلا تنها یک هیولا نیست، او نماد فرهنگی ژاپن است که با تاریخچه این کشور در قرن بیستم و رنج هایی که مردمانش کشیدند پیوند خورده است؛ برداشت های قهرمانانه مدرن تر از او جای خود دارند اما نسخه های کلاسیک محصول ترس و اضطراب بودند و گودزیلا منهای یک بدون اینکه دنباله روی فرمول های هالیوودی باشد، این ترس ها را به برترین شکل یادآور می شود.

نکات تکمیلی

1: فیلم با نگاهی عمیق به تاریخچه پیدایش گودزیلا در سینمای ژاپن شروع می شود. این هیولای غول پیکر که ریشه در ترس های مردم ژاپن از پس لرزه های جنگ دنیای دوم و بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی دارد، در ابتدا نمادی از ویرانی و انتقام طبیعت از دست بشر بود. یامازاکی با درک عمیق این پیشینه تاریخی، گودزیلا را به همان هیولای ترسناک و ویرانگر اولیه خود بازمی گرداند.

2: داستان فیلم روایتگر سرگذشت یک خلبان ارتش ژاپن به نام شیکیشیما است که پس از یک ماموریت ناموفق، خود را در جزیره ای دورافتاده رها شده می یابد. او که از مرگ وحشت دارد، ناگهان خود را در برابر گودزیلا، هیولایی مهیب و ویرانگر می بیند که تمام همرزمانش را از پای درآورده است. این شروعی تلخ و پرتنش است که بی درنگ مخاطب را در کانون اضطراب و ترس شخصیت اصلی قرار می دهد.

3: یکی از نقاط قوت فیلم، توجه ویژه ای است که به پرداخت ابعاد روانشناختی شخصیت ها، بویژه شیکیشیما دارد. تروماهای جنگی و اضطراب مرگ که بر روح و روان این مرد سایه افکنده، با ظرافت خاصی به تصویر کشیده شده است. این رویکرد انسان محور، فیلم را فراتر از یک اثر صرفاً اکشن و هیولایی می برد و به آن عمق روانشناختی می بخشد.

4: با این حال، نقطه اوج فیلم جایی است که گودزیلا پس از غیبتی نسبتاً طولانی، به طور کامل در پرده ظاهر می شود و راهی توکیو می شود. سکانس های ویرانگری این هیولا در خیابان های مرکز ژاپن، با وجود محدودیت بودجه، با چنان مهارتی کارگردانی شده که دیدنگر را میخکوب صفحه نمایش می نماید. هجوم گودزیلا، نه تنها موجب ویرانی فیزیکی شهر، بلکه سمبل نابودی آرامش روحی مردم نیز هست.

5: نکته جالب دیگر در این فیلم، رویکرد انتقادی و خردهپیرنگ های سیاسی آن است. یامازاکی از فرصت استفاده می نماید تا ضمن بازگشت به ریشه های اولیه گودزیلا، انتقاداتی نیز به سیاست های نادرست دولت ژاپن، از جمله فاجعه نیروگاه اتمی فوکوشیما وارد کند. این رویکرد دوگانه، به فیلم عمق و غنای بیشتری می بخشد.

6: یکی دیگر از نکات درخشان این فیلم، وفاداری آن به طراحی اصلی و سنتی گودزیلا در فیلم های کلاسیک دهه 1950 است. با وجود اینکه این طراحی ممکن است از نگاه امروزی چندان زیبا و پیشرفته به نظر نرسد، اما همین امر حس نوستالژیک و احترام به ریشه ها را در مخاطب تقویت می نماید. گویی یامازاکی می خواهد یادآوری کند که گودزیلا پیش از آنکه ابرقهرمانی هالیوودی شود، یک هیولای ترسناک و تهدیدنماینده برای بشریت بوده است.

7: با این حال، فیلم در بخش های پایانی، متأسفانه قادر نیست همان هیجان و ارتعاش روحی سکانس های اولیه را تکرار کند. گویی پس از اوج گرفتن، راهی برای ادامه روایت نمی یابد. اما در این میان، ایده پایانی فیلم برای شکست دادن گودزیلا، یعنی فرستادن آن به اعماق اقیانوس تا زیر فشار غرق شود، نوعی تازگی و خلاقیت را به همراه دارد.

8: از نظر جلوه های ویژه و بصری، گودزیلا منهای یک در بعضی سکانس ها ضعف هایی دارد که می توان آن را با محدودیت های بودجه مرتبط دانست.

9: با وجود ضعف های بصری در بعضی لحظات، باید اذعان کرد که یامازاکی با مهارت زیادی از محدودیت های مالی خود عبور نموده است. او با نمایش هوشمندانه گودزیلا و تاکید بر ابعاد روانشناختی شخصیت ها، نقاط قوت فیلمش را به خوبی پرورانده است. چشم پوشی از بعضی کاستی های بصری در مقابل غنای روایی و بازگشت به ریشه های اصیل این هیولای افسانه ای، قابل پذیرش به نظر می رسد.

10: در نهایت، گودزیلا منهای یک، فیلمی است که با وجود بودجه اندک اما با قلب پرشوری ساخته شده است. این اثر گرچه در بخش هایی لنگ می زند اما در کلیت خود، یادآور آن روزهای خوش سینمای هیولایی است که پیش از هرچیز می خواست دیدنگر را بترساند و به تامل وادارد. یامازاکی با احترام به گذشته و نگاهی انتقادی به حال، فیلمی ارزشمند را خلق نموده که شایسته توجه مخاطبان هنر هفتم است.

سخن پایانی

گودزیلا منهای یک، فراتر از یک فیلم سرگرم نماینده اکشن و هیولایی، تلاشی صادقانه برای بازگشت به ریشه های وحشت زای این پدیده سینمایی است. در دنیای که آثار پرهزینه و ابرقهرمانی هالیوودی حرف اول را می زنند، این فیلم یادآور آن است که گاهی کمتر، بیشتر است. با بودجه ای اندک اما دلی سرشار از عشق به سینما، تاکاشی یامازاکی فیلمی خلق نموده که بی شک برای مدت ها در یادها باقی خواهد ماند.

انتشار: 16 اردیبهشت 1403 بروزرسانی: 16 اردیبهشت 1403 گردآورنده: yfun.ir شناسه مطلب: 1649

به "نقد فیلم گودزیلا منهای یک؛ بازگشت هیولای کهن به ریشه های ترسناک خود" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نقد فیلم گودزیلا منهای یک؛ بازگشت هیولای کهن به ریشه های ترسناک خود"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید